تماس با ما

فید خبر خوان

نقشه سایت

Maris market


دسته بندی سایت

آمار بازدید سایت

پیوند ها

اشتراک در خبرنامه

جهت عضویت در خبرنامه لطفا ایمیل خود را ثبت نمائید

Captcha

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 6
  • بازدید دیروز : 1
  • بازدید کل : 9090

((سرگذشت دو سنگ ))


((سرگذشت دو سنگ ))

((سر گذشت دو سنگ ))

در یک موزه معروف که با سنگ های مرمر کفپوش شده بود. مجسمه بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته بودند که مردم از راه های دور و نزدیک برای دیدنش به آنجا می رفتند. کسی نبود که مجسمه زیبا را ببیند و لب به تحسین باز نکند.

شبی سنگ مرمرینی که کف پوش سالن بود با مجسمه شروع به حرف زدن کرد:

((این منصفانه نیست چرا همه پا روی من می گذارند تا تو را تحسین کنند؟

مگر یادت نیست که ما هردو دریک معدن بودیم؟ این عادلانه نیست؟ من خیلی شاکی ام !))

مجسمه لبخند زد و آرام گفت:

((یادت هست روزی مجسمه ساز خواست رویت کار کند. چقدر سر سختی و مقاومت کردی؟)).

سنگ پاسخ داد:

(( آره . آخر ابزارش به من آسیب می رساند . گمان کردم میخواهد آزارم دهد من تحمل این همه درد و رنج را نداشتم.))

و مجسمه با همان آرامش و خنده ملیح ادامه داد:

(( ولی من فکر کردم که به طور حتم می خواهد از من چیزی بی نظیر بسازد قطعا قرار است به یک شاهکار تبدیل شوم. به طور یقین در پی این رنج گنجی نهفته است. پس به او گفتم هر چه میخواهی ضربه بزن و بتراش و صیقل بده!

لذا درد کارهایش و لطمه هایی را که ابزارش به من می زدند را به جان خریدم و هرچه بیشتر می شدند بیشتر تاب می آوردم تا زیبا تر شوم.

امروز نمی توانی دیگران را سرزنش کنی که چرا روی تو پا می گذارند و بی توجه عبور می کنند.))

  انتشار : ۱۸ خرداد ۱۳۹۷               تعداد بازدید : 130

مطالب تصادفی

  • قانون آفرینش
  • شادی به معنای واقعی
  • King you
  • راز شاد زیستن
  • پادشاه دنیا باش
  • ((سرگذشت دو سنگ ))

مشهد

Maris